خطر حمله نظامی آمریکا و آغاز جنگ میان دو قطب تروریستی جهان معاصر رو به افزایش است. جورج بوش از "جنگ جهانی سوم" نام میبرد. دیک چینی رسما تهدید میکند. طرف دیگر نیز قابلیتهای نظامی و توان واکنش خود را به رخ میکشد. ابعاد فاجعه ای که میتواند در صورت وقوع جنگ شکل بگیرد آنقدر عظیم است که کمترین امکان و احتمال جنگی را باید یک خطر جدی تلقی کرد. این رویداد عواقب جهانى و منطقه اى بسیار مهمى بدنبال خواهد داشت. سيماى سياسى و فکرى جهان را دستخوش تغييرات عميق و مخربی خواهد کرد. بدون تردید عقبگرد عظیمی را به جهان تحمیل خواهد کرد.
آیا جهان در حال ورود به یک فاز خونین و ویرانساز در جنگ و کشمکش دو اردوی تروریستی ضد بشری است؟ آنچه به این خطر در این دوران احتمال بیشتری می بخشد شکست آمریکا در عراق است. حتی فرماندهان ارشد عظیم ترین ماشین نظامی و آدمکشی جهان نیز چنین شکستی را انکار نمیکنند. برای تک ابر قدرت آمریکا که موقعیت برتر سیاسی و نظامی اش را مدیون ماشین نظامی قلدری و زورگویی و جنایت است، ماجراجویی نظامی یک عنصر همیشگی استراتژی سیاسی اش است. همانگونه که تروریسم کور و آدمکشی عنان گسیخته محور حفظ موقعیت رژیم اسلامی و اسلام سیاسی در جهان کنونی است. برای آمریکا جنگ و عملیات نظامی یک رکن اصلی تامین و حفظ هژمونی اش در سطح جهان و منطقه است. سنگ بنای تعریف هویت آن به عنوان یک ابر قدرت جهانی است. از این رو شکست نظامی در عراق تنها میتواند با حمله به جای دیگری پاسخ بگیرد. این اقدام نظامی باید بزرگ و خیره کننده باشد. این ماشین نظامی نیازمند جبران شکست نظامی و سیاسی در عراق است. شکست در عراق آن حلقه اتصالی است که بغداد را به تهران متصل میکند.
ابعاد فاجعه
در نقشه های جنگی صحبت از عملیات نظامی همانند "شوک و بهت" در ابعادی بسیار گسترده از آنچه در فاز اول جنگ عراق رویداد، است. بیش از ۱۲۰۰ هدف نظامی، اقتصادی و سیاسی در نقشه عملیات نظامی قرار داده شده اند. مجموعه ای از اهداف نظامی، مراکز کنترل و فرماندهی، مراکز تولیدی و اداری و صنعتی در لیست عملیاتی قرار داده شده اند. انفجار مراکز غنی سازی اورانیوم و تولید آب سنگین و راکتورهای اتمی بوشهر بخش دیگری از پروژه است. قرار است ابعاد حمله چنان باشد تا طرف مقابل توان عکس العمل و واکنش نظامی را نداشته باشد. نتیجتا مصمم اند تا هر آنچه امکان توان و واکنش نظامی دارد را در هم بکوبند. صحبت از کاربرد سلاحهای اتمی تاکتیکی است. انفجار و نابودی مراکز هسته ای رژیم اسلامی خود یک فاجعه اتمی در ابعاد انفجار چرنوبل است.
چنین سناریوی تخریب و جنونی نفس را در سینه حبس میکند. اما در عین ابعاد فاجعه آمیزش بر خلاف تصور کودنانه سناریو پردازان، تنها فاز اول کابوسی خواهد بود که میتواند بشریت را در کام خود فرو برد. رژیم جمهوری اسلامی در واکنش منطقه را به آتش خواهد کشید. دور اول تهاجم را از سر خواهد گذراند. در فاز بعد باید شاهد شدت گیری ابعاد و دامنه این تقابل تروریستی از هر دو سو بود. این فاز میتواند سر آغاز یک جنگ تروریستی جهانی باشد. ورود به چنین فاجعه ای میتواند هزاران هزار کشته و قربانی بر جا بگذارد.
جنگ یا تروریسم
جنگ نیازمند جبهه های جنگی است. نیروهایی که در مقابل هم صف آرایی میکنند. اما آنچه در نقشه ها به تصویر میکشند، جنگ نیست. عملیات تروریستی هوایی و زمینی و دریایی است. همه جا جبهه جنگی است. همه جا صحنه عملیات نظامی و تروریستی است. هر مکانی هدف نظامی است. کارخانه، مدرسه، بیمارستان، اماکن تردد. همه جا! در هر دو سو نقشه ها و تدارکات حاکی از گسترش پدیده ای است که زندگی بشریت را در دو سه دهه اخیر به بازی و اسارت خود گرفته است. در این تاکتیک تازه یافته بزرگترین ماشین نظامی جهان معاصر از ارتفاع ۳۰ هزار پایی بمباران میکند. از دریا موشک باران میکند. در طرف مقابل نیروی تروریسم اسلامی قابلیت عجیبی در تبدیل هر موجود جاندار و غیر جانداری به ماده انفجاری دارد. جان و زندگی انسان بی ارزش ترین پدیده در تقابل است. رسما اعلام میکنند که ریختن دهها هزار تن بمب و موشک باران شهرها گوشه ای از عملیاتشان است.
بهانه ها چیست؟ واقعیت کدام است!
این تقابل بر سر "تلاشهای هسته ای رژیم اسلامی" نیست. هر چند که تلاشهای اتمی رژیم اسلامی یک واقعیت این کشمکش است. اما این کشمکشی عمومی تر و گسترده تر است. مساله بر سر تروریسم نیست. هر دو قطب دارای خونین ترین کارنامه در توحش تروریستی هستند. آنها که بیش از یک میلیون انسان بیگناه را در عراق به کشتن دادند، آنها که چوبه های دارشان و تروریسمشان آرامش از هر انسانی سلب کرده است، خود پرچمداران تروریسم جهانی اند. هر عملیات تروریستی خود زمینه ساز رشد و گسترش تروریسم بیشتری است. مساله بر سرنگونی رژیم اسلامی و نابودی اسلام سیاسی نیست. نه ماشین نظامی آمریکا چنین قابلیتی در حال حاضر در چنته دارد و نه چنین بهانه ای مجوزی برای عملیات نابودی و کشتاری است که در بالای سر بشریت قرار داده اند. بعلاوه اینها خود زمینه وجودی اسلام سیاسی را فراهم کرده اند. اسلام سیاسی "اهل سازش" یک ماتریال شکل دادن به قدرت سیاسی در خاورمیانه توسط "غرب" است. مساله بر سر قدرت سیاسی و سهم بری و هژمونی در سطح منطقه و جهان است. بر سر موقعیت و تجدید سهم و جایگاه جدید اسلام سیاسی در منطقه و تلاش این رژیم اوباش برای بقاء است. مساله بر سر قلدری و ابر قدرتی آمریکا است. این یک جدال قدرت و تلاش برای سهم بری از قدرت سیاسی است. آنها که خود را اسیر "نابرابریهای" تقابل دو قطب تروریستی معاصر میکنند، دچار مهلک ترین اشتباه سیاسی میشوند. آنها که "حقی" برای رژیم اسلامی در داشتن "توان هسته ای" قائل هستند، فراموش میکنند که یک هدف مردم و بشریت متمدن سلب حق حیات از چنین رژیمی است. آنها که یکی از دو طرف تخاصم، "رژیم اسلامی" و یا "امپریالیسم آمریکا" را، "تضاد عمده" میدانند، دچار اشتباه سیاسی فاحش و جبران ناپذیر میشوند.
جنگ ادامه سیاست است. اما چگونگی شروع جنگ و یا قدرت یک طرف در جنگ ماهیت و خصلت جنگ را تعریف نمیکند. جنگی که کلیدش میتواند با عملیات نظامی آمریکا زده شود، یک جنگ تروریستی است. جنگ دو نیروی عظیم تروریست است. از هر دو سو، ارتجاعی و ضد انسانی و مخرب است. گوشه ای از جدال تروریستها است که شعله هایش اکنون به کانون های اصلی قدرت و آدمکشی رسیده است. در مرکز این جدال رژیم اسلامی و آمریکا قرار دارند. آنچه که جورج بوش "خطر جنگ جهانی سوم" می نامد، نشانی از درجه توحش طرفین و مخاطراتی است که چنین جنگ ارتجاعی میتواند ببار آورد.
آیا نقطه سازشی موجود نیست؟
هر دو سوی این جدال به استقبال جنگ میروند. هم هیات حاکمه کنونی آمریکا و هم جناح حاکم در رژیم اسلامی جنگ را حلقه ای در تحکیم موقعیت خود و بقاء خود میدانند. اما یک نقطه سازش کماکان موجود است. در چنین نقطه ای، رژیم اسلامی تضمین هایی مبنی بر کنار گذاشته شدن پروژه "رژیم چنج" دریافت خواهد کرد. در عوض آمریکا نیز تضمین هایی مبنی بر توقف تلاشهای اتمی رژیم اسلامی و همچنین کوتاه آمدن نیروهای اسلامی در عراق بدست خواهد آورد.
آیا چنین سازشی پایدار است؟ بعید است! تقابل و کشمکش دو قطب تروریستی یک واقعیت پایه ای دوران معاصر است. یا شکست سیاسی تک ابر قدرت جهان پایانی بر این تقابل است. یا شکست اسلام سیاسی و سرنگونی رژیم اسلامی. در میان مدت تعادل دیگری ممکن نیست. نه "جهان چند قطبی" موجود است و نه ائتلاف چین و روسیه و هند میتواند در کوتاه مدت مهاری بر ماجراجویی نظامی اردوی تروریسم امپریالیستی آمریکا باشد.
اما تحقق چنین سازشی نیازمند جلو آمدن نیروهای "اهل سازش" در دو طرف تقابل است. چنین نیروهایی در حال حاضر در راس قدرت سیاسی قرار ندارند. در طرفین تخاصم ما شاهد تلاشهایی مبنی بر قرار گرفتن در ترکیب قدرت سیاسی هستیم. جریان "اصلاح طلبی حکومتی" امیدش را برای آینده و بقای رژیم اسلامی به این تحول گره زده است. شانس شان برای بازگشت به قدرت را در منجی جلوگیری از این تقابل شدن، جستجو میکنند. در سوی دیگر، یک رکن سیاست "دمکراتها" تامین سازش و توافق با رژیم اسلامی در صورت پیروزی در انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا است. اما حلقه اقدامات با گذشت زمان هر لحظه محدود تر میشود. زمان در کنترل این نیروها نیست.
جنگ و جامعه
جنگ گوشه ای از سیاست هر دو سوی این تقابل است. برای رژیم اسلامی جنگ یک "برکت" آسمانی است. ابزاری در تهاجم گسترده و یورش به مردم بمنظور سرکوب جنبش سرنگونی طلبانه مردم است. از این رو به استقبال جنگ میرود. جنگ برای رژیم اسلامی ابزاری در بسیج تروریستی هیات حاکمه و حلقه ای در قیچی کردن و تعرض گسترده به مردم معترض است. چوبه های دار را از هم اکنون آماده بر پا نگهداشته اند. تصور اینکه جنگ باعٽ "تحرک و گسترش" اعتراضات جامعه خواهد شد، یک تصویر بیمارگونه و ضد انسانی است. گوشه ای از اراجیف کاخ سفید است. بمبهایی که قرار است بر سر جامعه بریزند، قدرت بسیج و سازماندهی و آگاهگری ندارند؟! فقر و فلاکت گسترده تر تنها گوشه کوچکی از مصائب این مردم خواهد بود. جنگ عاملی در گسترش جنبش سرنگونی نیست و نخواهد بود. قبل از آنکه جامعه بخود آید با دوری از تخریب و شوک و تحرک دستجات تروریستی و فالانژیستی مواجه خواهد شد. مردمی که در فقر و فلاکت اقتصادی بسر میبرند، در کوتاه مدت میتوانند طعمه و قربانی دستجات تروریستی و فالانژیستی شوند.
آیا میتوان جلوی این توحش را گرفت؟
این اساسی ترین سئوالی است که در مقابل ما قرار میگیرد. واقعیت این است که تاریخ را نه آمریکا میسازد و نه رژیم اسلامی و نه تقابلشان. تاریخ محصول تلاقی جنبشهای اجتماعی است. محصول اراده انسانها است. نیروهای دیگری هم در صحنه هستند. فاکتور تعیین کننده در مهار این تقابل به میدان آمدن بشریت متمدن در هر دو سوی این تقابل است. چنانچه مردم سرنگونی طلب قادر شوند رژیم اسلامی را بزیر بکشند، چنانچه بشریت مترقی قادر شود جلوی ماجراجویی آمریکا و متحدینش را سد کند و نیرویی موٽر در پیشبرد مبارزات مردم در ایران باشد... جنگ و در پس آن تخاصم این دو قطب تروریستی نیز موضوعیت خود را از دست خواهد داد. و این راه و آلترناتیو ماست. یک وظیفه حیاتی ما علاوه بر وظایف همیشگی مان در قبال رژیم آدمکشان اسلامی و تلاش برای سرنگونی انقلابی آن، سازمان دادن به جنبش مقاومت مردمی در مقابل این توحش و عنان گسیختگی دوران معاصر است.
هیچ راه حل دیگری نیست. هر گونه همسویی با هر کدام از طرفین معادله سیاستی مرگبار و ضد انسانی است. هرگونه اتکاء به بالا سیاستی ارتجاعی است. هر نوع تخفیف دادن به یک سوی این تخاصم سیاسی عملا به معنای همسویی با قطب دیگر است.
واقعیت این است که بربریت محتوم نیست. مسلما اگر آینده ادامه وضعیت کنونی و گذشته باشد شاید باید شاهد آینده ای سیاه و تاریک باشیم. اما این دورنما الزاما محتوم نیست. صحنه جدال به نیروهای دو سوی این کشمکش محدود نیست. نیروی دیگری وجود دارد. بشریت متمدنی وجود دارد. مردمی که علیرغم توحش میلیتاریسم آمریکا و تروریسم اسلامی مصمم اند تا از خود در قبال جنگ تروریستها دفاع کنند. مردمی که آزادیخواه اند، صلح دوست اند، نوعدوست و انسان دوست اند. و توهمی به تبلیغات و نیازی به سواری دادن به دیوانگان پرچمدار این تقابل بربریت ندارند. این یک نیروی عظیم است. در دوره اخیر به میدان آمده است. میتواند دو باره در ابعادی بسیار گسترده تر به میدان بیاید. بخاطر آینده و زندگی باید به میدان آید. اما تمام دشواری کار در همین نقطه است. چگونگی بسیج و به میدان کشیدن این نیرو آن گره گاهی است که باید به آن پاسخ دهیم.
در قسمتهای بعدی این مطلب به مولفه ها و چگونگی به میدان کشیدن این نیرو و کلا مبانی سیاسی مقابله با جنگ جهانی تروریستها خواهیم پرداخت. *